لینک مستقیم و سالم دانلود رمان عشوه گر 2 از مریم پیروند
چکیده قسمتی از محتوای فایل رمان عشوه گر 2
رمان عشوه گر سرگذشت زنی است که سعی داره بعد از طلاق، به کسی که باعث و بانیِ این اتفاق و خیانتِ همسرش شده، آسیب بزنه و برای انتقامش به خونهی مادر اون دختر میره، خونه ای که دو پسرِ مجرد ...
لینک مستقیم و سالم دانلود رمان عشوه گر 2 از مریم پیروند
چکیده قسمتی از محتوای فایل رمان عشوه گر 2
هدفم از نوشتن رمان عشوه گر نشان دادن سیر زندگیِ یک مادر مجرد با وجود تنهاییش و بزرگ کردن دو بچه و آسیبهایی که از طرف جامعه تهدیدش میکنن…
و همچنین تاثیر مخربِ طلاق و خیانت، برای زنی که حتی با وجود زیبا بودن و فعال بودنش در اجتماع نتونسته با این موضوع کنار بیاد و سعی داره با انتقام، این زخم رو در درونش التیام بده…
باکس لینک مستقیم و سالم دانلود رمان عشوه گر 2 در انتهای همین صفحه می باشد.
قسمت منتخب رمان عشوه گر 2
منم اون لحظه خفه شدم و چیزی نگفتم.
نه برای خجالت و شرم، اما برای هر چیزی که در سالهای آینده بهش پی ببرم و بفهمم آتی افکار عاشقانهاش برگرفته از هوس نوجونیش و زودگذری نبوده و همون آدمیه که قبل از رفتنش در مورد منو خواستهی قلبش، حرف زده بود.
فقط سرم رو تکون دادم و تپشهای قلبم رو برای دخترِ نوجونش نادیده گرفتم؛ تا خراب نکنم و حالا آوا فکر کرده سکوت این چند سال بهخاطر فراموش کردن حرفهای دخترکش بوده یا پا گذاشتن روی قلبی که به نظر خودش هیچوقت برای دخترکش نتپیده!
نگاهش رو بین من و یزدان رد و بدل کرد و با اخم ریزی جواب داد:
– خبر دارم دیگه؛ مگه میشه از دخترم بیخبر باشم؟
علیرغم سنش هنوز هم زیبایی منحصر بهفردی داشت. انگار نه انگار مادر یه دخترِ نوزده، بیست سالهست.
«هه» تمسخرآمیزی کردم و با عصبانیت و کلافگی سر جای خودم تکون خوردم.
نگاهش آمیختهای از شوک و تعجب شد، یزدانِ لعنتی میدونست من چه مرضی دارم که هم به آتی گزارشات لازمو میداد هم منو از گود دور میکرد.
رو به آوا گفت:
– تو برو میزِ ناهارو بچین آوا، ما با هم حرف میزنیم.
* توضیح مهم اینکه لینک مستقیم و سالم دانلود رمان عشوه گر دو جلدی است و جلد اول رمان عشوه گر نیز در سایت پلاس رمان ارائه شده است *
آوا زرنگ بود.از اون دسته زنها نبود که با این حرف بره پیِ نخودسیاه و حرفهای مارو بیخیال بشه.
جلوتر اومد و چشم تنگ کرد.
– نه بذار ببینم یوسف در مورد چی حرف میزنه. منظورت چی بود گفتی ازش خبر دارم؟
حرص داشت زیر پوستم قلقلکم میداد و داغم میکرد.
– از پیجشم خبر داری؟
سرش رو با تائید تکون داد.
– آره خبر دارم. دخترم یه انسان آزاده؛ کاراشم به من ربطی نداره.
https://plusroman.ir/?p=1162
لینک کوتاه: